درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها فروشگاه ساعت مچیhttp://">فروشگاه ساعت مچی
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
perances
پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : zahra
یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : zahra
چهار شنبه 11 خرداد 1390(بازدید ),
سپیده
:: 19:47 :: نويسنده وبگرد :
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد تو بگو وقتی خواب بودم چه کسی مداد رنگیشُ برداشت و فاصله ها رو پٌررنگ کرد ؟؟ از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد نمی توان از او رنجشی به دل گرفت بلکه باید تنها از خود رنجید که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ... و این خود دردی کشنده است ...
یه شوهرم نداریم شب که دیر میاد خونه ببینه رو کاناپه خوابمون برده دلش بسوزه دیگه دیر نیاد!
امشب دلم خیلی گرفته ... خیلی ... بغض داره خفم میکنه ... نمی دونم به کجا پنـاه ببرم! احساس میکنم هیچ کس و هیچ چیـز نمیتونه آرومم کنه جـز ... جــز تـو ...! امشب چـرا اینجوری شدم؟! ... گریه امونم رو بریـده ... احساس میکنم دارم خفه میشـم ...
کاش امشب یکی بـود که بـاهـاش حـرف بزنم یـا اگـر کسی هم بـاشه، حرفهـای من از جنس دیگری ست، کسی چیزی نمی فهمه از اونـا ... دیگه گریـه نمیذاره تـا بنویسم ... دارم شعـر لالایی مو از حفظ میکنـم ..........
لالایی چشمـای خیسم لالایِـی دستــای تـنهـا پس کجاست اونکه دوستت داشت چـــرا تــو مـــونـــدیـــو غـمـهــا لالایی مـاه شب مـن لالایی تنهـا گل یـاس ایـن لبـای خشـک و پرپر خیلی وقته بی تو تنهـاس لالایی چیک چیک بـارون لالایـی دلـه پـر از خـون پــس کـجـایی نـازنـینـــم دارم میشم بی تو داغـون لالایی موجـای دریـا لالایــی مـاهی مـرده این عـاشق یکه و تنهـا تـو رو از یـادش نبرده لالایــی نیـلوفر نـاب لالایی همـزاد مهتـاب از همون شب که تـو رفتی پـا نزاشته به چشـام خـواب لالایی سنـگ صبـور لـحظه هـا لالایی هق هق و گریه بی صدا دل من دشت پـر از لاله و خـون داد و فـریـاد میـزنــه گــلم بـیـا لالایی آهــوی دربنــد و اسـیر لالایی چشمای ناز و بی نظیر پـس چـرا یـارم نیـومد از سـفـر میدونـم برمیگرده گـر چه دیـر لالایـی یــاس دلتنـگم نخـواب لالایی بـازم بمـون در تـب و تـاب ایــن شـبـا رو تـا ســحـر بیـدار بمــون واسه خوبیـاش رو عشـق من بتـاب
الو؟؟… خونه خدا؟؟ … الو… سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم … هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم . تونه تو رو دوست نداشته باشه؟ وباهمان بغض گفت : بلند بلند گریه کرد وگفت: خدا… فراموشت کنم؟ است …
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی! اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی! گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی ! از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی! چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور! چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی! صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید! اشکهایم را همه دیدند! آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم! [ چهارشنبه 20 مهر1390 ] [ 22:27 ] [ مهشید ]
تقديم به همه شما که عشق را با صداقت همراه کرديد و ميکنيد.و همه شما عاشقان.
پر معنی ترین کلمه "ما" است
چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : zahra
نمیدانم چه می خواهم خدایا
چه می شد که مرزی نبود
برای نثار محبت و انسان کمال خدا بود چرا نه؟ چه می شد که نبض گل سرخ طپشهای هر قلب عاشق وعشق آخرین حرف ما بود چرا نه؟ . . . چرا نه؟ چه می شد که دست من و تو پل محکم عشق می شد برای تمامی دنیا و دنیا پر از شوق پروانه ها بود و جنگل رهاورد گل دانه ها بود چرا نه . . . چرا نه؟ چه می شد که اندوه ما را شبی باد همراه می برد و فردا هوایی دگر داشت گل مهربانی به بر داشت چه می شد که خواب گل سرخ به رویای ما رنگ میزد و رویا همان زندگی بود چرا نه؟ . . . چرا نه؟ و دل شیشه غصه بر سنگ میزد چه می شد که انسان عاشق دلش بال پروانهها بود و با عشق می ماند، با عشق میخواند چه می شد که انسان کمال خدا بود چرا نه؟ . . .چرا نه؟ چه می شد بلوغ ستاره فضای شب تیره زندگی را پر از شعر خورشید می کرد چه می شد فروغ سپیده کویر همه آرزوی ما را گلستانی از عشق و امید میکرد چه می شد که هو هوی مرغ شباهنگ دل صخره و کوه را آب می کرد و دریا حریم غم و غصه هاشو گذرگاهی از عشق مهتاب می کرد چرا نه؟ . . . چرا نه؟ فريدون فروغي
مرا انسان بخوان
چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : zahra
|
|||||||||
|